این شعر را
برای نخواندن سروده ام!
دکمه های کلافه ی پیراهنت را
به دست باد بده
عریان شو
و میان شعرم بیا
لا به لای واژه های برهنه ام
غلت بزن
موهای طلایی ات را پریشان کن
خالق تانگوی همآغوشی
سطرها و واژهایم باش!
سیب افتاده در دامنم
جاذبه بهانه ای بیش نبود
برای لمس تن تو
و هبوط
دروغ بزرگی که به تو نسبت دادند
عریان شو
و میان شعرم بیا
عریان که می شوی
تمام آبهای جهان
آبستن سونامی بوسیدنت می شوند
و تمام وال ها
بی درنگ
سر به ساحل میزنند
دل از تمام دریاهای جهان برده ای
صورت ماه تو
مدام
به این جذر و مد
دامن می زند
پری کوچک غمگین فروغ
عریان شو
به شعرم بیا
میان واژه های برهنه ام غلت بزن
این شعر را
برای نخواندن سروده ام
#متین_اسماعیلی